جنبش پاپ آرت، (هنر مردمپسند)، 1
ارجاع به کالاهای مصرفی، رسانههای همگانی و نمادهای فرهنگ عام، 1950-1970
جان کِیج[1]، آهنگساز، نویسنده، چاپگر و رَسامِ آمریکایی، جملهای دارد که بیش از هر گزارهای با فلسفهی هنر پاپ همخوانی دارد؛ او میگوید: شیء نماد نیست، بلکه واقعیت است!
واقعیتِ هنر پاپ، مانند حضورِ قاطعِ قوطیهای نوشابه، کنسروهایِ مواد غذایی، پوسترها، تابلوهای تبلیغاتی و گستردگیِ فراگیرِ نشانههای بصری، ما را احاطه کردهاند و بهطور مرتب توجهمان را به چهرهها و اتفاقهایی هنری بابِ زمانه معطوف میکنند. آنها برابر چشمان ما قرار دارند و با حضور خود بر فرهنگ و رفتار روزانهی ما تأثیر میگذارند.
اصطلاحِ پاپآرت[2] از ترکیبِ خلاصهشدهی صفتِ پاپیولارِ[3] زبانِ انگلیسی، بهمعنیِ منسوب به عام یا عامه، و واژهی آرت (هنر)، ساخته شده است.
جنبشِ هنری پاپآرت که امروزه با اصطلاح فارسیِ هنر همهپَسند یا مردمپَسند شناخته میشود، در سالهای پایانی دههی پنجاه میلادی در انگلستان و کمی بعد در ایالات متحدهی آمریکا مطرح گردید. میانِ سالهای 1952 تا 1955، شماری از هنرمندانِ انگلیسی (طراحان، نقاشان، معماران و منتقدان) با تشکیلِ جمعی موسوم به "گروه مستقل"[4] و شرکت در نشستهایی پیوسته و گفتگو دربارهی تبلیغات و فرهنگِ توده، زمینهی شکلگیریِ هنرِ پاپ در انگلستان را فراهم آوردند. ادئاردو پائولوتْسی،[5] مجسمهساز، طراح گرافیک و فیلمسازِ متولد اسکاتلند، (1924-2005) لارنس اَلووِی،[6] منتقد و هنرینویس انگلیسی، (1926-1990) و ریچارد همیلتون،[7] نقاش انگلیسی، (1922-2011) از اعضای این گروه بودند. چندی پس از انحلالِ گروه مستقل، اعضای آن با برپاییِ کارنمایی گروهی در گالری وایت چَپِل [8](لندن) تحتِ عنوانِ "این است فردای ما"، جنبشِ پاپآرت را آغاز نمودند. از سوی دیگر نقشِ مؤسسهی هنرهای معاصر لندن[9] در حمایت از تحولاتِ هنر معاصر در قالبِ برپایی نمایشگاه، سخنرانی، پخشِ فیلم و برگزاری کنسرت در شکلگیریِ شماری از وقایعِ مهم هنریِ نیمهی دومِ سدهی بیستم ازجمله معرفیِ پاپآرت در انگلستان و برگزاریِ نخستین نمایشگاهِ هنر مفهومی یا "کانسپچوال آرت"، قابل ملاحظه است.
برخی ویژگیهای سبکشناختی و رویکرد هنرمندان پاپآرت بهگونهای با تفکر و خواستِ بانیانِ جنبشِ دادا[10]، همسو و همنظر بود، به همین دلیل شماری از هُنرینویسان، مورخان و ناقدانِ هنر، پاپآرت را "نئودادا"[11] نامیدهاند، زیرا به باور آنها در هنر پاپ، گزارهها، (تفاسیر و تأویلها) و ملاحظاتی حَمل بر احیایِ دادائیسم و یا ارجاع به تفکر و خواستههای هنرمندان دادا قابل تشخیص است. آنها معیارهای عُرفیِ مرسوم در هنر را مردود میدانستند، به سبک یا زیباییشناسیِ خاصی پایبند نبودند و نقشِ اتفاق و تصادف در آفرینشِ هنری را به رسمیت میشناختند.
از ویژگیهای هنر پاپ در قیاس با سبکها و جنبشهای پیش از خود، از جمله اکسپرسیونیسم انتزاعی[12]، دوری جستن از دروننگریِ افراطیِ هنرمند و رجوع او به محیطِ حضورِ مصنوعات و محصولاتِ عامِ فرهنگی و به رسمیت شناختنِ برتریطلبیِ وسایلِ ارتباطِ جمعی، (رادیو و تلویزیون) صنعتِ تبلیغات، (پوسترها و آگهیها) و هنرهای نوینی مانند سینما و عکاسی بود. پاپآرت طیِ دو دههی 1960 و 1970 میلادی به جنبشی غالب و مسلّط در هنر تبدیل گردید.
در جستجویِ ریشههای تفکری که منجر به پیدایشِ پاپآرت گردید، غیر از جنبشِ دادائیسم میتوان به جریانهای فکری جدّیتری در حوزهی تفکرِ نظری و شیوهی رفتار و زیستِ اجتماعی، (مبتنی بر عُرفگریزی و قاعدهافزایی) مراجعه نمود. مانند بیتها یا نسلِ بیت[13] که بانیان و نظریهپردازانِ آن، به بیریشگی، نفیِ جامعهی مُرَفَه، نفیِ ارزشهای اجتماعی، پناهبردن به مخدرها و روابطِ بازِ جنسی اعتقاد داشتند.
پاپآرت پیش از آنکه جنبشی هنری باشد، بهعنوانِ نمودی فرهنگی (در جوامع) دارای هویت بود. فرهنگی که از آن بهعنوانِ مَس کالچِر،(Mass culture) یا فرهنگِ تودهای یاد میکنند. فرهنگی بهظاهر در تضاد با فرهنگِ متعالی و والا، فرهنگی که منتقدانش آنرا فاقد ارزش و اعتبار شمرده و شایستهی حمایت نمیدانستند. موضوع بسیاری از آثار هنرمندان این جنبش ارجاع به محصولاتی هستند که در سالهای پایانی قرن نوزدهم و نیمهی نخست سدهی بیستم ابداع و به تولید انبوه و محبوبیت عام رسیده بودند، یا ارجاع به شخصیتهای حقیقی و افسانهای بودند که محبوبیتشان میان مردم گاه به حالاتی از شیفتگی و شیدایی، (مانیا، مانیاک)[14] میرسید. محصولاتی مانند کوکاکولا، (سال تأسیس کارخانه 1886)، مک دونالد، (سال 1940)، کنسروهای کمپانی سوپ کَمبل، (سال 1869)، سیگار لاکی استرایک، معروف به لاکیز، (سال 1871)، دستمایهی آثار تعدادی از هنرمندان پاپآرت قرار گرفتند؛ همچنان که تصویرِ اشخاصی مانند مریلین مونرو،[15] یا اِلویس پِرِسلی،[16] برای هنرمندانِ جنبش پاپآرت جذاب بود، در همین قیاس شخصیتهای افسانهای مانند سوپر من، (سال تقریبی خلق شخصیت 1938) و بَتمَن، (سال تقریبیِ خلق اثر 1939) در بسیاری از برنامههای رادیویی و تلویزیونی، فیلمهای کارتونی و تصاویر مجلاتِ کامیک ظاهر شدند و سیمای شمایلوارِ فرهنگِ تودهای آمریکا و جنبشِ پاپآرت را شکل دادند.
بحث میانِ مخالفان و مدافعانِ فرهنگِ عوام که از اوایلِ سدهی نوزدهم میلادی آغاز گشته بود، در اواسطِ سدهی بیستم میلادی، (همزمان با بروزِ جنبشِ پاپآرت) از سرگرفته شد. درواقع مخالفانِ این جریانِ فکری و گرایشِ هنری از تأثیرِ آگهیهای تبلیغاتی، گسترش مصرفگرایی و تولیدِ موسیقی و هنر پاپ که بهطورِ فراگیر بر ذوق و سلیقهی عموم تأثیر مینهاد نگران بودند. استاندارد[17]، کلیشهای، تکراری و سطحی بودن و وجه سرگرمکنندگی و تطابقِ آن با سلیقهی روز و بازارِ فروش از انتقادهایِ مهمِ منتقدانِ هنر پاپ است. اغلبِ ناقدانِ فرهنگِ تودهای آنرا تکراری و سطحی انگاشتهاند. به باور اینان فرهنگ مردمپَسند بیشتر ناظر به لذاتِ کم اهمیت، احساسی، فوری و کاذب است و از معیارهای اندیشهورزانه، جدّی، اصیل یا واقعی فاصله دارد.
در برابر اینان گروهی دیگر از متفکران و ناقدان هنر-از جمله مشهورترینِ آنها- سوزان سانتاک، نویسنده، منتقد ادبی و فعالِ سیاسیِ آمریکایی، (1933-2004) با انتشارِ فصلنامهی پارتیزان ریویو[18]، به نفیِ هرگونه داوریِ ارزشی و تمایز میانِ هنر والا یا هنر مردمپَسند پرداخت. به باورِ او و گروهی از دوستانش، هنر پاپ، (بهطور مشخص موسیقی) در برانگیختنِ واکنش میانِ تودهی مردم، همانقدر دارای اعتبار است که موسیقیِ آرنولد شونبرگ، (1874-1951)[19].
نخستین نشانهی دفاع و جانبداری از فرهنگ عام و هنر مردمپَسند در اواسطِ دههی 60 میلادی در انگلستان مشاهده شد. اندیشههای ادوئاردو پائولوتْسی، از بانیان پاپآرت انگلیسی، که بر تبیینِ اهمیتِ تأثیر تکنولوژی بر جوامع انسانی و تعبیرِ ظهور جهانِ نوینی از صُوَر و اَشکال که از درونِ این فرهنگ زاده میشود و گشایشِ امکاناتِ متنوعِ حاصل از این رویداد بر صورتبندیِ مبانی فکریِ جنبشِ پاپآرت تأثیرِ بسیاری نهاد.
پس از گذشتِ چند دهه از ظهور و افول پاپآرت و بررسی، شرح و تفسیرِ جلوههای متنوع و متکثر آثار خالقانِ آن، به عنوانِ امری نزدیک به واقع، روشن است که نزد هنرمندان این جنبش، مفروضاتِ یکسان، مُسلم یا قطعی، در مواجهه با جلوههای فرهنگِ تودهای وجود نداشته است. هرچند بهتقریب تمامیِ آنها در آفرینشهای هنری خویش از منابعِ عینی-تصویریِ آن فرهنگ الهام گرفتهاند تا جاییکه اگر گفته شود که برخی هنرمندانِ این جنبش در آثار خود به نفیِ جنگ یا گسترشِ تسلیحاتِ هستهای پرداختهاند یا مصرفگرایی و سطحینگری انسانِ معاصر را به چالشکشیدهاند، درحالیکه گروهی دیگر به ستایشِ جلوههایی از فرهنگ معاصر، مانند پرداختن به لذتهای تَنانِه و مصرفگرایی و بهرهبردن از آزادیهای فردی و اجتماعی پرداختهاند، مثالها و نمونههایی برای اثباتِ هر دو مدعا در اختیار خواهیم داشت. به گفتهی هِلِن گاردنِر[20] لحنِ هنر پاپ، در اکثر موارد، با فرهنگِ عام سازگار است و این ویژگی میتواند از سازگاری تا بیطرفی و حتی دشمنی در نوسان باشد.
شاید نزدیکترین دریافت از پاپآرت، (نزد عموم) با تعبیر ریچارد همیلتون هنرمند آمریکایی این سبک همسو باشد. او میگوید: پاپآرت عامیانه، گذرا، مصرفی، ارزان، پُرتعداد، جوانپَسند، شوخطبع، اروتیک، ظاهرفریب، باشکوه و پولساز است.
آنچه عیان است پاپآرت در ظاهر، بیشتر مبتنی بر ارجاعاتِ گوناگون به جلوههای فرهنگِ عامه، مانند کتابهای کامیک، مجلاتِ طنز و فکاهی، آگهیهای تجاری و تبلیغاتی، بستهبندیها و تصاویر برگرفته از تلویزیون و سینماست.
نمونهای از آثار هنرمندان آمریکایی جنبش پاپآرت، برای متن جستار برگزیده شدهاند، هنرمندانی که جدا از ملیتشان به شکلِ شمایلهای هنر پاپ در سطحی جهانی شناخته شدهاند.
جیمز روزنکوئیست،[21] نقاش، طراحِ گرافیک و مجسمهساز، (1933-2017) از نمایندگان شاخص پاپآرت است، آثار او بیشتر درونمایهی انتقادی، (اجتماعی-سیاسی) دارند. نقاشی اِف 111 مشهورترین کار او، از سیاسیترین نمونههای جنبشِ پاپآرت بهشمار میرود. عناصر آشنای این اثر شامل یک هواپیمای اِف 111، لاستیک ماشین، دختربچهای نشسته زیر سشوار پایهدار، انفجار اتمی، چتری رنگی، لامپِ برق و اسپاگتیست. این اثر بیانی کنایهآمیز از گسترش تسلیهاتِ نظامی، نظامیگری و مصرفگرایی جامعهی آمریکاست.
تام وِسِلمان،[22] نقاش، مجسمهساز و چاپگرِ آمریکایی، (1931-2004) از دیگر نمایندگانِ جنبشِ پاپآرت است. او در آثار خود از تکنیکِ کُلاژ، (تِکهچسبانی) و اَسامبلاژ [23](احجامِ مرتبط، ساخته از عناصر معمولاً متفاوتِ و ناهمگون) استفاده میکند. در تعدادی از کارهای او نشانههای برهنگی و اِروتیسم غالباند. او برهنگی را بهعنوان نمادِ جنسیِ "شخصیتزدایی شده" در فضاهای بسیار معمولی، (مربوط به زندگیِ مدرن) و به شیوهای واقعگرا به تصویر میکشد. "سیگاری" اثری مربوط به مجموعهای تحت عنوان اِسموکر[24] است. اکثر نقاشیهای این مجموعه با ابعاد بزرگ و روی بومهای شکلدار اجرا شدهاند.
کلاس اُلدِنبرگ،[25] (اولدنبری) نقاش و مجسمهساز سوئدی-آمریکایی، (1929_ ) از مشهورترین هنرمندان جنبش پاپآرت است. بیشتر آثار او نقد و کنایههایی طنزآمیز به فرهنگِ مصرفگراییست. زمینههای تجارب و فعالیتهای او متنوعاند، از خبرنگاری تا تصویرگری برای مجلات، هنرمحیطی، حجمسازی و نقاشی. از اوایل دههی 60 میلادی با ساختنِ نمونههای تغییر شکل دادهشده از اشیاء خانگی، (مانند دستشویی، توالت یا تلفن) بهشکلِ سهبُعدی و استفاده از مواد غیرِ متعارف، (مانند گچ، خمیرِکاغذ، مقوای موجدار، کرباسِ پُرشده از پنبه، پلاستیک و رنگ) بهشهرت رسید.[26] تعداد دیگری از آثار معروفِ او خلقِ احجامِ بزرگ، مانند همبرگر، انواع بستنی، شکلات یا کیک هستند.
جَسپَر جانْز،[27] نقاش، پیکرهساز و چاپگر آمریکایی، (1930- ) از دیگر نمایندگانِ مشهور جنبشِ پاپآرتِ آمریکاست. او همراه رابرت راوشنبرگ[28] در فاصلهگرفتن از جنبشِ اکسپرسیونیسم انتزاعی و فراهمکردن زمینههای پیدایشِ پاپآرت مؤثر بودند. جانْز آموزشِ آکادمیکِ پیوسته و جدی نداشت، یکسال در دانشگاهِ کارولینای جنوبی و مدتِ کوتاهی در کالجِ هنر تبلیغاتی نیویورک تحصیل کرد. دورهای با راوشنبرگ در طراحیِ ویترینِ مغازهها و مدتی با جان کِیج همکاری داشت. فعالیتِ حرفهای او با نقاشی از پرچم آمریکا در سال 1925 آغاز شد. در دههی 60 میلادی اشیای واقعی را به آثار نقاشی و حجم خود وارد کرد. قراردادنِ سردیسهای گچی درون جعبههای چوبی بربالای بوم نقاشی، نمونهای از این قبیل آثار اوست. شماری از آثار جانْز مانند حجمِ ریختهگری شدهی دو قوطی آبجو و اجرای نسبتاً دقیقِ نقوش و اطلاعاتِ نوشتاری روی آنها برای ساختِ نمونهای نزدیک به واقعیت، مخاطب را دعوت میکند تا به اشیای مصرفی و دورریختنی بهشکل دیگری نگاه کند؛ در مثالِ اخیر، قوطی نوشیدنی که بهطور معمول پس از مصرفِ محتوایش دورانداخته میشود، با تبدیل شدن به یک شیء صُلب و قرارگیری رویِ پایه، (مانندِ آثار هنری) و جدا شدن از زمینهی پیشبینیشده برای آن، (در اینجا احتمالاً قفسهی سوپرمارکت، درونِ یخچال یا سطلِ زباله) به یک اثر هنری مبدل میشود و هویتِ نوین و دیگری مییابد.
تاماس اِسترنز اِلیوت، (تی.اِس الیوت)[29] شاعر، نمایشنامه نویس و منتقدِ ادبی انگلیسی-آمریکایی، (1888-1965) میگوید: پس از ما چیزی زنده نخواهد ماند مگر "یکهزار توپ گمشدهی گلف".
این جمله که مانند یک پیشگویی، جهان پس از مرگ یا هزاران سال دیگر را تصویر میکند، قیاسیست مشابه ارتباطِ انسان معاصر با فرهنگهای باستانی. شناخت و آگاهیِ انسانِ معاصر نسبت به انسانِ جهان باستان از طریقِ مطالعه در فرهنگ آنها، دستساختهها و آثار باقی مانده از تمدنهای پیشین مُیَسر است. کسی نمیداند انسانِ هزار سال دیگر با دیدنِ قوطیهای مفرغی آبجو، اثر جَسپِر جانْز و یا آثار مشابه هنرمندان جنبش پاپآرت به چه میزان احساس آشنایی یا غربت را تجربه خواهد کرد.
رابرت راوشنبرگ،[30] طراح، نقاش و چاپگر آمریکایی، (1925-2008) از دیگر نمایندگان جنبشِ پاپآرتِ آمریکاست. او برخلافِ جَسپِر جونز، دوست و همکارش، در مطرحترین مؤسساتِ هنری زمانِ خود ازجمله آکادمی ژولیان،[31] جامعهی هنرجویان[32] و بِلَک مانتین کالج،[33] (میانِ سالهای 1946 تا 1950) آموزش دید. مدتی شاگردِ یوزف آلبرس[34] (از بزرگترین نظریهپردازانِ رنگ و از اساتید پیشینِ مدرسهی معماری و هنرهای کاربردیِ باوهاوسِ[35] آلمان و بِلَک مانتین کالج آمریکا) بود و از جان کِیج، (آهنگساز، نویسنده، چاپگر و رَسامِ آمریکایی) و همچنین مِرس کانینگِم،[36] (بالِرین و طراحِ رقص) تأثیر زیادی پذیرفت. از اواسطِ دههی 50 میلادی آثاری تحتِ عنوانِ نقاشی مختلط آفرید، تلفیقی از نقاشی به سبکِ اکسپرسیونیسمِ انتزاعی و تلفیقِ آن با اشیایی مانند بطریهای نوشابه، تکههای پارچه و لوازم برقی، (پنکه و رادیو). در دههی 60 میلادی به کار روی سطوح دوبعدی و چاپِ سیلکاسکرین رویآورد. مدتی نیز به خلقِ سازههایی با مقوا و اشیای نامتعارف پرداخت. میانِ سالهای 1980 تا 1990 تجاربِ متفاوتی انجام داد، ازجمله انتقالِ تصویر روی پلکسیگلاس، عکاسیِ سیاه و سفید بر بستر آلومینیوم و خلقِ ساختارهایی متشکل از نقاشی، لباس و اثاث که در جلبِ توجه منتقدان توفیقی نیافت.
اندی وارهول،[37] نقاش، چاپگر و فیلمساز آمریکایی، (1928-1987) از برجستهترین نمایندگانِ جنبشِ پاپآرت آمریکاست. تعداد پرشماری از آثارِ او بهطور فراگیری مشهور هستند، ازجمله چهرههایی که با روشِ چاپِدستی (سیلکاسکرین) از شخصیتهای سیاسی، هنری، ورزشی و ... آفرید. وارهول میانِ سالهای 1945 تا 1949 در انستیتو تکنولوژی کارِنگی[38] آموزش دید، طی دههی 50 میلادی با پرداختن به تصویرگری و هنر تجاری به موفقیتِ قابل توجهی رسید. نخستین نمایشگاهِ انفرادی خود را در سال 1952 در نیویورک برپا نمود. کارگاهِ نقاشی و چاپ و اِستودیویِ عکاسی و فیلمسازیاش را کارخانه مینامید که در سال 1962 دایر نمود. بسیاری از دوستان و دستیارانش در تولید آثارِ پُرتعداد او یاریگَرش بودند. وارهول از دههی 80 میلادی با دیگر هنرمندانِ مطرح از جمله ژانمیشل باسکیا[39] به همکاری پرداخت. از مهمترین دلایلِ موفقیت و شهرتِ او، نه آفرینشِ سبکی نو در هنر، بلکه الغای اصلِ اصالتِ هنری بود.
محتوای کامل این جستار بزودی منتشر خواهد شد.
پینوشتها:
- ^ John Cage: آهنگساز، نویسنده، مُدَرس، چاپگر و رَسّام آمریکایی، (1912-1922). او با بهکارگیری آلات موسیقیِ ابداعیاش، امکانات رسانههای جدید و جلوههای صوتیِ اتفاقی، مفهوم سنتی موسیقی را به چاش کشید.
- ^ Pop Art
- ^ Popular
- ^ Independent Group
- ^ Edwardo Paolozzi
- ^ Lawrence Alloway
- ^ Richard Hamilton
- ^ Whitechapel Gallery
- ^ Institude of contemporay art: این مرکز فرهنگی به کوششِ سِر رانِلد پِن رُز، هنرمند، تاریخدان و شاعر انگلیسی، (1900-1984) و سِر ادوارد هربرت رید، فیلسوف، تاریخنگار هنر، منتقد ادبی و شاعر انگلیسی، (1893-1968) در سال 1947 در لندن تأسیس شد.
- ^ Dada و Dadaism: دادائیسم جنبشی طاغی و فراگیر در هنر، میانِ سالهای 1915 تا 1922 بود که علیه تمامیِ ارزشهای سنتی جامعه برخاست. بدواً در آمریکا و سوئیس مطرح گردید اما اواخر جنگ دوم جهانی در شماری از کشورهای اروپای غربی گسترش یافت. رویکرد دادائیستها تا حدودی با تفکر آنارشیستهای فردگرا، کمونیستها و نهیلیستها همسو بود.
- ^ نئودادا: اصطلاحیست برای توصیفِ سبکها، گرایشها و اهدافی که بهدنبالِ احیا و پیگیریِ تفکرِ و نگاهِ دادائیسم باشند. این اصطلاح نزد برخی هنرینویسان و تاریخنگارانِ هنر، با پاپآرت و نوُرئالیسم یکی انگاشته میشود.
- ^ اکسپرسیونیسم انتزاعی: Abstract Expressionism, اصطلاحیست که معمولاً در صورتبندیِ فعالیتهای گروهی از نقاشانِ آمریکایی -پس از جنگ جهانی دوم- بهکار میرود. گرچه اغلبِ هنرمندانِ این جنبش به لحاظِ فردی، سبکِ شخصی خود را پیگرفتند اما در ملاحظاتی عام با یکدیگر همنظر بودند. بهطور مثال، به کار روی بومهای بزرگ تمایل داشتند، از ایجاد ترکیببندیهای متمرکز پرهیز میکردند و روش نقاشیِ سراسری، (غیر متمرکز) را ترجیح میدادند.در آفرینشهای هنری بهدنبال خلقِ معنا نبودند در عین حالکه خود را فرمالیست یا صورتگرای صِرف نمیدانستند، همچنین به استقلالِ هنرمند باور داشتند و از نامیدهشدن تحتِ عباراتِ سبکشناختی، خاتمهیافته به "ایسم" (مانند اکسپرسیونیسم)، ناخُرسند بودند و برای همین نام مکتبِ نیویورک را برای گروه خود برگزیدند.
- ^ بیت یا نسل بیتها: Beat Generation، اصطلاحی ساختهی جک کِروآک، Jack Kerouac، رماننویس و شاعرِ آمریکایی (با تبارِ فرانسوی-کانادایی) در این عبارت گزارشی "این یک نسل بیت است" و مرادش اشاره به بخش معینی از جامعهی آمریکا بود که در اواخر دههی 1940 و بهطور مشخص در دههی 1950 ظاهر شد. کِروآک که بیتها را موجوداتِ قدیسمآبی در دنیایِ شرک میپنداشت، بعداً این واژه را به واژهی بیتفیک beatific، (بهمعنی سرشار از شادی) یا بیتیتود (بهمعنی والاترین شادی) پیوند داد. اما دیگران، معانی ضمنیِ اصلی آن، یعنی درماندگی و شکست را ترجیح میدادند. بیتنیک Beatnik، به معنی منسوب به بیت اصطلاحی کلی و اندکی تحقیرآمیز است که یک مقالهنویس آمریکایی در اشاره به پیروان و دنبالهروهای بیتها ساخت. امروزه این دو واژه و عبارتِ نسلِ بیت، به یکدیگر تبدیلپذیر شدهاند. کِروآک و دوستانش آلن گینزبرگ (1926-1977 شاعر، فیلسوف و نویسندهی آمریکایی) نیل کاسادی، (1926-1968 شاعر و نویسندهی آمریکایی) گریگوری کورسو، (1930-2001 شاعر آمریکایی) و دیگران به شیوهای که عمدتاً ضد ادبی بود روندهای جورواجوری مانند بیریشگی، نفیِ جامعهی مرفه و در واقع همهی ارزشهای اجتماعی، هواخواهی از جاز نو، پناهبردن به شکلِ کژ فهمیده شدهی دینهای شرقی مثل ذن و به مخدرها، خود را آرام وانمودن، (بیخیالی) و بیبند و باری جنسی را نشان میدادند. این پدیده گویای آمیزش ناگهانیِ روشنفکران یا مردم حساس با عناصر لُمپَن (یعنی عقبماندهترین و وازدهترین افراد جامعه از قبیل اوباش و دزدان که معمولاً در تحولات اجتماعی نقشِ منفی بازی میکنند) است که در همهی جوامع شهری یافت میشوند. پدران معنوی بیتها والت ویتمن، (1819-1892، روزنامهنگار و شاعر آمریکایی) و هنری میلر، (1891-1980، داستاننویس آمریکایی) بودند و سخنگوی شان پل گودمن، نورمن میلر و کنث رکس رات (که بعدها از این شیفتگی رهایی یافت). شاعران اصلی بیت آلِن گینزبِرگ، کورسو و لارنس فرلینگتی بودند. جکسون پالاک، _1912-1956) نقاش و تلونیوس مانک، موسیقیدان جاز هم از بیتها هستند. تا آنجا که از نوشتههای بیت برمیآید ( که خود به جنگ قابل فهم بودن برخاسته است) خوشباشی را بهصورت وسیلهی خودشناسی نشان میدهد و نفرتی را که غالباً از صمیم دل و پر جوش و خروش است به بیعدالتی بازگو میکند، اگرچه شاید بیانش خام و بیش از حد افراطی باشد. از لحاظ سیاسی بیتها در جنبشهای صلحطلبانه و مخالفت با بمب هستهای تجلی پیدا کردند. صورت ظاهرشان آن بود که صندل بهپا میکردند، عرقگیرهای یخهدار مشکی و شلوار جین آبی میپوشیدند با ریشی ژولیده یا آریشی کمرنگ، و همان اثر طنزگونه را در اوایل دههی 1950 گذاشتند که بعدها هیپیها که از لحاظ فرهنگی و رفتاری خیلی به بیتها مدیونند.
- ^ Maniac: دچار عشق بیمارگونه و هیجانهای عاطفی، (نظیر شادی، اندوه، خشم و افسردگی) پیاپی (بر اثر عشق) شدن یا گرایشِ شدید به کسی یا چیزی. بهطور نمونه در میانِ طرفدارانِ افراطیِ گروه موسیقی راکِ دِ بیتِلز، میزان شیدایی به حدّی هیستریک بود که از آن به بیتِل مانیا یاد میکردند.
- ^ Marilyn Monroe، خواننده، مدل و هنرپیشهی آمریکایی، (1926-1962) که در اوایل دههی پنجاه میلادی به ستارهی عرصهی تبلیغات و صنعت فیلمسازی هالیوود تبدیل شد.
- ^ Elvis Presly، خواننده، نوازنده و هنرپیشهی آمریکایی، (1935-1977) که از اوایل دههی پنجاه کار حرفهای خود را آغاز نمود و خیلی زود به ستارهی محبوب موزیک پاپ و راک تبدیل شد.
- ^ منظور از استانداردشدن فرهنگ این معنیست که مصادیقِ آن، به فرض آفرینش در ادبیات، سینما یا موسیقی، بهلحاطِ صورت و معنا به یکدیگر شبیه شده و تنها در جزئیات از هم قابلِ تفکیک باشند.
- ^ Partisan Review, نشریهای ادبی-سیاسی متمایل به طیفِ سیاسیِ چپ، که غیر از یک وقفهی کوتاه در سالهای 1936-1937، بهطور مستمر از سال 1932 تا 2003 منتشر میشد.
- ^ آرنولد شونبرگ، (شوئنبرگ) آهنگساز، نظریهپردازِ موسیقی، مُدَرس، نویسنده و نقاشِ اتریشی-آمریکایی.
- ^ Helen Gardner: تاریخنگار هنر، مؤلف کتاب "هنر در گذر زمان" که به همت محمدتقی فرامرزی به فارسی برگردانده شده است.
- ^ James Rosenquist
- ^ Tom Wesselmann
- ^ اَسامبلاژ: شیوهای که هنرمند با بهرهبردن از بخشها و تکههایی از مواد طبیعی و مصنوعاتِ دورریختنی و ترکیبِ آنها با یکدیگر اثر واحدی میآفریند.
- ^ Smoker
- ^ Claes Oldenburg
- ^ آثار حجمی اولدنبرگ در سه گروهِ نمونهی سخت، نمونهی شبح و نمونهی نرم دستهبندی میشوند. نمونهی سخت با مقوایِ موجدار و رنگآمیزی دستی، نمونهی شبح با کرباسِ پَرشده از پنبه و نمونهی نرم از گونهای پلاستیک سیاه و سفید ساخته شدهاند.
- ^ Jasper Johns
- ^ Robert Rauschenberg
- ^ Thomas Stearns Eliot
- ^ Robert Rauschenberg
- ^ Académie Julian
- ^ Art Students League of New York، هنرکدهای که در سال 1875 پس از تعطیلی موقتِ آکادمی ملی طراحی نیویورک تأسیس شد. روشهای مترقیِ آموزشِ و نداشتن آزمونِ ورودی و دورههای معین موجبِ استقبال صدها هنرجو از آن شد. بسیاری از هنرمندان مطرح آمریکا، در این هنرکده آموزش دیدند.
- ^ Black Mountain College
- ^ Josef Albers، مطالعات منسجم و تجارب عملیِ گستردهی او، از جامعترین منابعیست که تاکنون یک نقاش پیرامونِ رنگها منتشر کرده است. آلبرس از مهمترین نظریه پردازان حوزهی رنگ و از نقاشانِ سبکِ انتزاع هندسی محسوب میشود. او پس از طی مراحل آموزش در هنرکدهی سلطنتیِ برلین، مدرسهی هنرها و صنایعِ دستیِ اِسِن و آکادمی مونیخ وارد باوهاوس شد و بعد از سه سال کارآموزی در سال ۱۹۲۳ به عنوانِ استاد دورههای آموزشِ مقدماتی برگزیده شد. زمان همکاری آلبِرس در باوهاوس از طولانیترین مدتِ فعالیت هنرمندان در آن مدرسه است.
رویکرد عقلانی و روشِ منضبط او و سایر اساتید باوهاوس در آفرینشِ هنر و تدریس، جان مایهی اهداف بلند باوهاوس را پس از بستهشدنِ آن در سال ۱۹۳۳ در اقصا نقاط جهان بسط و گسترش داد. - ^ Bauhaus، باوهاوس در آوریل ۱۹۱۹ میلادی به کوششِ والتر گروپیوس، معمار و طراح آلمانی، (از اعضاء دویچر وِرکبوند یا اتحادیهی صنعتگران آلمان) و از ادغامِ آموزشگاه هنرهای زیبا و مدرسهی هنرها و صنایعِ دستیِ وایمار و با هدفِ از بین بردنِ مرز میان هنرهای زیبا و کاربردی و کمرنگ کردن داوریِ ارزشی بین هنرها و نیز برجسته کردنِ نقش هنرمند-صنعتگر بنیان نهاده شد. در مدت ۱۴ سال فعالیت در آلمان با کمبود سرمایه و دشمنیهای سختی مواجه بود و تا سال ۱۹۳۳ که بهدست نازیها منحل گردید شهرتی افسانهای و جهانشمول یافت. باوهاوس نماد مکتبی ترقیخواه است که با تلاشِ جمعیِ گروهی از نخبگان شکل گرفت که خواهان آشتی دادن انسان با پیامدهای انقلاب صنعتی، تکنولوژی و زندگی در جامعهی مدرن بودند.
- ^ Merce Cunningham
- ^ Andy Warhol
- ^ Carnegie Mellon University، دانشگاهی خصوصی واقع در پنسیلوانیا، آمریکا.
- ^ Jean-Michel Basquiat